- تمکین یافتن(اِ وَ دَ)
رخصت یافتن. اجازه یافتن عملی را. فرصت یافتن: اگر اجابت باشد و تمکین یابم آنچه واجب است از نصیحت و شفقت بجای آرم. (بیهقی چ ادیب ص 147). با خود گفتم این پیغام بباید نبشت، اگر تمکین گفتار نیابم بخواند. (تاریخ بیهقی، ایضاً ص 161).
خواستم گفت در سخن من و تو
از مکانت نیافتم تمکین.
انوری (از آنندراج)
خواستم گفت در سخن من و تو
از مکانت نیافتم تمکین.
انوری (از آنندراج)
